سام دلیر از جنس نیک

مامانی دیشب مهمان داشتیم و شما طبق معمول خیلی آقا بودی و همه می گفتن با این لباس شبیه مردها شدی اخه مامانی واسه خودت دیگه مردی شدی ماشاءاله ...

    خوشکل مامان شما شبها تا یک بامداد بیداری ولی صبح ها تا 11 می خوابی اونم یه خواب عمیق نگاه کن چقدر ناز خوابیدی عاشقتم ...

مامانی گلم این روزا مامان هرچی میدم دستت فکرمیکنی خوراکیه تمامی عروسکهات هم میخوری چاقال ماقالوی من ...

نیکسام مامان امروز واکسن 6 ماهگی زد از اونجایی که خیلی بچه آرومیه فکر میکردم این بار هم مثل دفعات قبل گریه نمیکنه اما اینبار خیلی اذیت شدی و تب بالایی داشتی مامانی مامان هم مرتب کمپرس آب سرد و قطره استامینوفن بهت میدادم تا بهتر بشی و وقتی دردت ساکت میشد سریع می خندیدی ...

به خواست خداوند بزرگ در تاریخ 91/6/7 من مامان متین و بابا محسن ساعت 4:30 بعداز ظهر صاحب فرزند شدیم .... از این بابت که خدا چنین لطفی در حق ما کرده و یه پسر گل به ما داده خیلی خوشحالم ولی متاسفانه به مدت یک هفته به علت زردی در بیمارستان بستری بود و من هم با حال بدم در کنار او روزهای سخت و بی تجربه ای را با کمال میل و با عشق فراوان سپری کردم.   بعد از یک هفته به خانه بازگشتیم و همان شب در خانه مادر جشنی برای ورود پسرک برپا شد و همگی به دیدن ما آمدند. ...